خاطره پزشکی-
نوشته :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه
ویراستار و تنظیم : فریده گل افشان – سیمین گله بان
نزدیکی های ساعت 4 صبح از شدت خستگی کم کم خواب بر چشما نم عارض می شد ،ولی چه کار، می شد کرد شیفت خواب هنوز شروع نشده بود که ناگهان آژیر آمبولانس 115 خواب را از سرم پراند .در اورژانس که مثل درهای کافه های فیـلم های وستـــرن بود به شدت باز وچندین تکنســین 115 یک نـفر مصدوم خون آلود را به اتاق ( سی پی آر) یا اتاق احیای قلبی و ریوی بردند . سریع همراه پرستارهای گروه احیا بالای سر بیمار رفتیم .بیمار یک جوان حدوداً 20 ساله بود که دراثر تصادف دچارشکستگی های متعدد دست وپا وسرشده بود . گوش بیمارخونریزی داشت که اصلاً علامت خوبی برای سلامتی بیمار نبود که متأسفانه نشانه شکستگی جمجمه بوده و احتمال مرگ بیمار را در این مورد دو چندان مــی کرد . صورت بیمار از رو کاملاً سالم بود ولی در پشت سر شکاف بزرگی برداشته بود . بیمار در کـما بود وشرایط بالینی به هیچ وجـه مناسب بیمار نبود . هیچ همراهی با بیمار نبود معلوم بود که بــه طـور ناگهانی دچار حـادثه تصادف شده است . از وضـع ظاهرش بیشتر به یک فرد تحصیل کرده ، همچون دانشجوها می ماند . بعـد از چند دقیقــه مأ مورین پلیس 110 نیز آمـدنـد و معلوم شد که مصـدوم راننده اتومبیلی بوده که به شدت به تیر برق وسط خیابان برخورد کرده بود و از اهالی منطقه و دانشجــوی یکی از دانشگاه ها بود . اقدامات احیا با تمام قدرت توسط مجرب ترین پزشکان و پرستاران انجام می شد ولی حال بیمار لحظه به لحظه بدتر می شد . مصدوم به اقدامات پزشکی جواب نمی داد کـم کـم نبض بیمار کاهش یافته و به آتروپین ، آدر نالین ، دو پامین وداروهای دیگرسی پی آر در بیمار مــؤثر نمی افتاد ، به خاطر جوانی بیمار تیم احیا حداکثر تلاش خود را با به کارگیری تمامی دانش وتجربیات خود انجام می داد ولی قسمت جوان طوری دیگر رقم خورده بود و نهایتاً بعداز ساعت ها تلاش متأسفانه به نتیجه نرسید و جوان مصدوم در گذشت و یک ســکوت سنگین رادر اتاق حـــکمفرما کرد . درست لحظه ای که فوت بیمار مسجل شد یک دفعه موبایل بیمار شروع به زنگ زدن نمود ،ولی صـدای زنگ معمولی نبود بلکه یک موسیقی بسیار غم انگیزی ازموسیقی کشور ترکیه بود که به مدت طولانی نواخته شد و فضای ناراحت کننده اتاق را دو چندان نمود چند نفر از کادر سعی کردند موبایل را از جیب بیمار در آورده و خاموش کنند ولی نتوانستند و موبایل آنقدر زد تا اشک تمامی حضار را در آورد و شـــام غریبانی قبل از خاک کردن بیمار شد ودیدم برخلاف نظر دیگران که فکر می کنند پزشکان وپرستاران به خاطر شغلشان اشکی جهت گریه کردن در چنین مواقعی در چشمانشان یافت نمی شود چگونه در مرگ جوان گمنام در غم و ماتم واندوه فرو رفته واشک میریزند.